به قلمِ مریم چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۲. ساعت 23:20
چند روزه کتاب نخوندم، تمرکز ندارم و بی حوصله م. اما چند تا فیلم خوب و درجه یک دیدم که به مرور فرصت کنم، درباره ش می نویسم.
نیم ساعتی توی هال دمِ خنکای پنجره خوابم برد که از صدا پریدم. پا شدم تیشرت پسرم رو انداختم لباسشویی و روشنش کردم.
اومدم اتاقم، سرم درد می کنه، ارپاد رو برداشتم بزنم گوشم که دراز بکشم موسیقی گوش بدم شارژ نداشت. زدم به شارژ. بیرون صدای بهونه گیری و گریه ی بچه ای میاد که کلافه م کرده.
ارپاد رو می زنم گوشم و سر رو بالش به ستاره ی پر نورِ کنج پنجره م خیره میشم؛ کاش یه تلسکوپ داشتم. دلم بارون و هوای ابری می خواد بارونِ چند روزه ی یکریز. خیلی خسته م اما ناگزیرم بیدار بمونم.
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 48