خدای من.. وقتی چنین اتفاقاتی می افتد حس می کنم کسی را ندارم
احساس می کنم تکیه گاهی ندارم
که قبل از تکیه دادن بهش فرو می ریزم قلبم پر از نگرانی و ترس است
چند ساعت پیش سراسیمه با یک تلفن رفت و هنوز برنگشته
امیدوارم اتفاق ناگواری نیفتد
خدای من.. کاش حداقل کسی را داشتم که آرامم می کرد. خدای من..
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 272 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 13:34
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
این راز تقدیم شما!!...برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 268 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
این راز تقدیم شما!!...برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.
این راز تقدیم شما!!...برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 205 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 220 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
از گرمای اتاق خوابم نمی برد
اما می دانم بیرون هوا خیلی سرد است شایدم هنوز می بارد.
ساعت از دوازده و نیم هم گذشته ؛
با اینکه خاموشی زدم و روی تخت دراز کشیدم اما
دلم می خواهد برخیزم و شادمانه برقصم!
از حالم خنده ام می گیرد به خودم می گویم:
- دختر چه ات شده! بگیر بخواب!
این همه شادی و رقص این وقت شب؟! پاک قاطی کردی!
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 233 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 265 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 237 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:29