از گرمای اتاق خوابم نمی برد
اما می دانم بیرون هوا خیلی سرد است شایدم هنوز می بارد.
ساعت از دوازده و نیم هم گذشته ؛
با اینکه خاموشی زدم و روی تخت دراز کشیدم اما
دلم می خواهد برخیزم و شادمانه برقصم!
از حالم خنده ام می گیرد به خودم می گویم:
- دختر چه ات شده! بگیر بخواب!
این همه شادی و رقص این وقت شب؟! پاک قاطی کردی!
برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 232