به قلمِ آسمان چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳. ساعت 16:35 یک جفت چشم داشتم- که تو یادت نیست -یک جفت گوش- که تو یادت نیست -و قلبی- که باورش برای تو سخت بود -یادشان بخیرکه بلد بودندمثل معجزهای در عصر معمولیهامیخکوبت شوندو با حیرتی مافوقطبیعی دوستت بدارندیادت بخیرکه فرق داشتی با دیگرانیادت بخیر, ...ادامه مطلب
بیدار که شدم دیگر درد نداشتماما آنقدر تحلیل رفته بودم نا نداشتم برخیزمپسرم بالای سرم نشسته بود کارتون نگاه می کردسرم را برگردانم به ساعت روی دیو, ...ادامه مطلب
دلم می خواهد می توانستم در چشمانش خیره شوم و بگویم: من ساده ام.سادۀ ساده.مثل یک تکه ابر روشن.مثل معصومیت یک کودک. مهربان که می شوم دیگر باهوش نیستم!پس به من سخت نگیر!فقط همین!! برچسبها: در نقش گل سرخ, برگ هایی از زندگی ام, ...ادامه مطلب