نوافن

ساخت وبلاگ

به قلمِ مریم شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲. ساعت 12:10

با این که صبح خیلی زود بیدار شدم اما از درد، دوباره به خواب پناه بردم. و خواب موندم، بیدار که شدم ساعت یازده بود و هیشکی خونه نبود. دوباره خواب مامان رو دیدم؛ وقتی خوابش رو می بینم دلتنگ تر میشم براش.

باد می وزه و پرده ی اتاقم رو تا سقف می بره و موهام رو روی پیشونیم پریشون می کنه. از درد سرم رو به تاج تختم تکیه دادم و ساکت به بزرگراه و گذر ماشین ها خیره شدم.

نیاز به استراحت دارم تا بهتر شم اما باید برم بیرون. نه تنها نیاز به مرخصی، که دلم کسی رو می خواد ازم قدری پرستاری کنه. که ممکن نیست.

این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 17:52