دلم میخواد فقط راه برم

ساخت وبلاگ
 

خوابم نمی برد
به ساعتم گوشی ام نگاه می کنم از دو و نیم شب گذشته
گاهی مثل الان، احساس تهی بودن می کنم.

دلم می خواهد بروم توی سالن پذیرایی راه بروم
فقط راه بروم. مدت زیادی جایی، تنها، قدم بزنم.
اما نمی شود؛ نمی توانم این اجازه را به خودم بدهم
که به خاطر خودم، خانواده ام از سر و صدای من بیدار شوند و نگران.
البته آنقدر خوابشان سنگین است بعید می دانم.

عصر وقتی از خواب بیدار شدم،
پسرم کتاب دیوان حافظ را برداشت پرید روی تختم و
خوشحال، گونه ام را نرم بوسید و گفت:
- بیا برات فال حافظ بگیرم حالت بهتر شه!
ساکت و مطیعانه قبول کردم.
فال را باز کرد گذاشت جلویم تا برایش بخوانم.
از رفتارهای هوشمندانه اش حیرت می کنم مثل خودم شده

خدایا به قلبم آرامش بده خدا آرامم کن
واقعا از پریشانی، دلم می خواهد فقط راه بروم.


برچسب‌ها: در نقش گل سرخ, برگ هایی از زندگی ام

این راز تقدیم شما!!...
ما را در سایت این راز تقدیم شما!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myredrose بازدید : 263 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 10:41