تا الان خوابم نبرده اما خوبم. تهی از درد نیستم اما خوبم آرومم. توی تاریکی اتاقم دراز کشیدم و موسیقی بی کلام گوش میدم و به نظم دادنِ کارام فکر می کنم. خیلی سرده، حتی نسیم خنک رو گونه م حس می کنم. به این سکوت تکیه می کنم تا آروم بمونم. بخوانید, ...ادامه مطلب
به قلمِ آسمان شنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۲. ساعت 22:46 حین این که داشت چای می خورد، گفت:- تو هم مثل من بی حوصله ای..؟ حوصله هیچی رو نداری؟لبخند زدم اومدم جواب بدم که به حرف زدن ادامه داد.دوباره لبخند زدم اما دلم گرفت برای غمش؛ می دونی؟ آدما نیاز ندارند این طور مواقع جواب سوالشون رو بدی، فقط احتیاج دارند سر صحبت رو باز کنند برای درددل و یه گفتگوی صمیمی. بخوانید, ...ادامه مطلب
کاش می توانستم از گریه های بسیاری که پشت سکوتم جمع شده حرف بزنم., ...ادامه مطلب