این راز تقدیم شما!!

متن مرتبط با «تنهایی» در سایت این راز تقدیم شما!! نوشته شده است

این ماکارونی تنهایی مزه نمیده

  •   دلم نمی خواهد بروم اما مجبورم. خدایا کاش مجبور نبودم. زیر شعلۀ ماکارونی را کم کردم رفتم اتاق بهم ریختۀ پسرم را مرتب کردم برگشتم اتاقم گوشی ام را با بی حوصلگی چک کردم سوت و کور دوباره برخاستم لباس های شسته شده را تا کرده توی کشو گذاشتم. از عطرِ خاص ماکارونی فهمیدم دم کشیده ؛ محتویات قابلمه را توی دیس دمر کردم مثل یک کیک کوچک کوچک همان جا پشت میز ایستادم و با بی حوصلگی بهش خیره شدم؛ ــ آخه چه میلی به خوردن این نهار به تنهایی.. از ته دیگ غذا خوردم و بی میل همان جا رها کردم رفتم اتاقم و روی تختم دراز کشیدم گوشیم را روشن کردم یک موسیقی گذاشتم سعی ام بیهوده بود حوصله ام سر جا نبود. چشمانم را بستم موسیقی گوش دادم یک ساعتی گذشت چشمانم را باز کردم یاد غذا افتادم حتما تا الان یخ کرده بود! از تختم برخاستم رفتم پشت میز نهار خوری نشستم با چنگال ماکارونی را هم زدم ساکت و دلخور از سکوت و تنهایی ام با بی میلی کمی از غذا خوردم مزه نمی داد رفتم کمی ماست آوردم با آن چند چنگال خوردم اما بازم نشد عصبانی و بی حوصله غذا را کنار زدم دوباره آمدم روی تختم دراز کشیدم.  برچسب‌ها: در نقش گل سرخ, برگ هایی از زندگی ام+ نوشته شده در دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:13 توسط م.ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها