به قلمِ مریم دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۲. ساعت 0:50 مرا که خسته ی راهم که نیستم سر حالبه بوسههای پیاپی بیا به استقبالمگر نگفت نگاهم که دوستت دارم؟نپرس این قدر آخر بدیهیات و سوال؟تو در مقابل چشمم نشسته ای دیگربرای دیدنِ تو رو نمیزنم به خیالزبانِ الکنِ شعرِ مرا خیالم رابه جز هوای تو چیزی نمیدهد پر و بالببخش اگر که نبودم که نیستم گاهیغمِ معاشم از این بیشتر نداده مجالولی خوشم که تو هستی و بودنت کافی ستثبات میطلبم یا محول الاحوالولی خوشم که تو هستی... آهای چرخ و فلکبچرخ تا ابدالدهر بر همین منوال بخوانید, ...ادامه مطلب